بهار. چه اسم زیبایی. گویی آدم دوست دارد هزار بار تکرارش کند. حتّی نامش هم، طراوت را در وجودت زنده می کند. چه برسد به خودش...
به نظرم بهار، موسم بعثت پیامبران است.
فصلی که در آن، دانه های فرو خفته در دل خاک، با ندای « یَا أَیُّهَا الْمُدَّثِّرُ قُمْ فَأَنْذِرْ » هشیار می شوند و از دل ظلمت خاک سر بر می آورند.
هنگامی که پرندگان خوش آواز، سرمستانه نوای دل انگیز زندگی را زمزمه می کنند.
و جویبار که از زندان یخی زمستان، رهیده است، آزادی را فریاد می زند.
باران می بارد. غنچه ها به بهار سلام می کنند، و درختان، لباسی از جنس حریر بر تن، همچون نوعروسان به عشوه گری می پردازند.
نسیم بهاری، دست نوازش بر سر طبیعت می کشد و...
گویی در پایان اسفند ماه، فرشتگان در شیپور بیدار باش می دمند و جهان را از خواب زمستانی به در می آرند.
آری. بهار موسم بیدار شدن است. موعد نو شدن. زمانی برای تغییر. فقط کافیست کمی به اطراف خود بنگریم...
هر جوانه یک پیامبر است. پیامبری که به سوی روشنایی می خواند... فقط کافیست به ندای طبیعت لبیک بگوییم و همچون جویبار، جان و روح خود را از زندان برهانیم... فقط کافیست کمی به اطراف خود بنگریم...