در خانه حسابی شلوغ شده بود. کلی هم پرده به دیوار زده بودند. پانزده تایی میشد. پردهها را که خوب نگاه کردم، دیدم هر کدامش از طرف جایی است. از انجمن اسلامی و هلال احمر گرفته تا بسیج و باشگاه ورزش باستانی.
اخلاقش جوری بود که با همه میجوشید. شهید که شد، خیلیها آمده بودند برای تبریک و تسلیت.
(شهید مجید دلبریان)