سوغاتی علی اکبر
چهارشنبه, ۲۴ دی ۱۳۹۳، ۱۲:۵۲ ق.ظ
نیمه شب بود. از خواب بلند شدم تا آب بخورم. دیدم چراغ اتاق علی اکبرهنوز روشن است.
رفتم به او بگویم بخوابد.
در اتاقش را که باز کردم دیدم روی میزش پر از کتابهای مختلف است.
و خودش کمی آن طرف تر روی کتابی نیمه باز خوابش برده...
شهید که شد، ساکش را برایمان پس فرستادند. قدری سنگین بود. وقتی کنجکاوانه بازش کردم،
کتاب هایش به من لبخند زدند...
( شهید علی اکبر کفش کنان)
۹۳/۱۰/۲۴