صبح

وَالصُّبْحِ إِذَا تَنَفَّسَ

وَالصُّبْحِ إِذَا تَنَفَّسَ

صبح

نامش را گذاشته ام صبح. و یادم نرفته است که زندگی از دوستی ها و دشمنی ها ساخته شده است. صبح مرا به یاد طلوع رؤیایی خورشید می اندازد. و مرغ ذهنم را می برد تا خدا. تا خودِ خودِ عشق.
و برای رسیدن به صبح، از فجر 5 گذشته ام. به یاد همه آن ها که از ازل تا کنون برای عشق جنگیده اند. برای صلح زخمی شده اند. و زندگی شان، دیدن لبخند گلی بوده است بر کرانه های یک شهر. شهری که ظلم در فرهنگ لغت کتابخانه هایش بی مفهوم است. فجر 5 خیالم را به پرواز می دهد به قدس. و آرزویی که وعده ی خداست. همانی که خودش قول داده است. پیروزی.
صبح که از میان تابش نقره گون خورشید بیدار می شود، به تک تک پنجره ها سر می زند. من نیز امیدوارم این پنجره ی کوچک، راهی باشد تا دریافت هایمان را در گوش یکدیگر زمزمه کنیم. از صبح.

آخرین مطالب

۷ مطلب با موضوع «همکلاسی :: شهید سیدعلی آل شهیدی» ثبت شده است

حالم خوب نبود. روی تخت بیمارستان دراز کشیده بودم. گفته بودند باید عملت کنیم.

روز قبل از عمل آمد. دم رفتن، کاغذی را در دستم گذاشت. با تعجّب نگاهش کردم.

گفت: توسّل به حضرت زهراست. بخوان و حفظش کن. تا حالا یاد ندارم توسّل کرده باشم و انجام نشده باشد.

امّا یادت باشد برای هر مورد یک­بار بیشتر نخوانی و برای انجام آن کار اصرار نکنی.

بگذار هرچه صلاح حضرت زهرا (سلام الله علیها)  باشد.

(شهید سیّد علی آل شهیدی)

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ بهمن ۹۳ ، ۱۴:۵۱
تسنیم

قرار همیشگی­ مان بود. هر هفته بعد از دعای کمیل می ­آمدیم حرم.

امّا این ­بار فرق می­ کرد. نمی­ دانستم علی قبل از دعا کجا بود که این­ قدر خسته به نظر می­رسید. حال نداشت.

توی ماشین ماند و به زیارت نیامد.

انگار امام را با چشم سر می ­دید و نمی ­خواست با وضع بد به حضورش برود.

هر چه می­ گذشت، رفتارش عجیب ­تر می ­شد. این اواخر به غسل زیارت خیلی مقیّد شده بود...

(شهید سیّد علی آل شهیدی)

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ بهمن ۹۳ ، ۱۲:۴۵
تسنیم

عزیزان، انسان باید همواره تکلیف خود را بشناسد و به آن عمل کند،

هر چند که شناختن شاید از عمل کردن مشکلتر باشد.

زیرا در مرحله شناخت است که وسوسه های شیطان مانع از درک واقعی آن می­ شود و با ساختن انواع توجیهات، انسان را از مسیر حقیقی ­اش جدا می­ کند،

پس سعی کنیم همواره به وظیفه شرعی خود عمل کنیم و جاذبیت های مادّی ما را از حرکت در مسیر شناختمان باز ندارد.

فرازی از وصیّت نامه شهید سیّد علی آل شهیدی

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ دی ۹۳ ، ۲۳:۴۲
تسنیم

با هم توی یک حجره بودیم. گاهی همین­طور که مشغول خواندن قرآن بود، به یک آیه ­ای بیشتر علاقه­ مند می­ شد. قرآن را می ­بست و چندبار تکرارش می­ کرد تا حفظ شود.

بارها شده بود در حال قرآن خواندن توقّف می­ کرد و به من می­ گفت: می­ دانی چه دارد می­ گوید؟ بعد توضیح می­ داد...

وقتی قرآن می ­خواند، در بحر آن فرو می­ رفت.

انگار پای منبر کسی نشسته و مثلا درسی را گوش می ­دهد تا یاد بگیرد.

(شهید سیّد علی آل شهیدی)

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ دی ۹۳ ، ۲۳:۲۵
تسنیم

سه نفر بودیم؛ من، علی و سیّدعلی.  یکدیگر را مثل برادر دوست داشتیم.

کربلای پنج که تمام شد، خبری از علی نیامد.  گفتند مفقودالاثر شده است.

تحمّل دوری­ اش برایم دشوار بود. دل و دماغ درس خواندن نداشتم.

سیّد که دلیلش را می­ دانست، بارها در مورد سهل انگاری­ ام در درس خواندن به من تذکّر داده بود.
یک روز که صحبت­مان جدّی­ تر شده بود،گفت: بالاخره چاره­ ای نداریم... هروقت احساس می­ کنی حال درس خواندن را نداری، قرآن تلاوت کن.

(شهید سیّد علی آل شهیدی)

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ دی ۹۳ ، ۱۵:۵۰
تسنیم

ماه رمضان بود. ساعت ده بود که علی از امتحان دانشگاه آمد.

خسته به نظر می­ رسید. گفت: می­ خواهم استراحت کنم. برای اذان ظهر بیدارم کنید تا به مسجد بروم.

اذان را که گفتند رفتم بیدارش کنم. در خواب عمیقی فرو رفته بود. و هنوز هم می ­شد خستگی را در صورتش دید. بیدارش نکردم.

چند لحظه بعد هراسان از خواب بلند شد. گفت: چرا بیدارم نکردی؟ نماز جماعت که شروع شده است.

گفتم تو خسته­ ای. امروز را استراحت کن. بعداً نمازت را بخوان.

گفت: نه خواهر. من به نماز عصر می ­رسم.

وضو گرفت و به طرف مسجد رفت... 

(شهید سیّد علی آل شهیدی)

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ دی ۹۳ ، ۰۱:۰۷
تسنیم

شب جمعه بود. قرار بود برایمان کلی مهمان بیاید. دست تنها بودم. گفتم: علی جان ممکن است امشب به دعای کمیل نروی؟

گفت:  نه مامان، می­ دانید که دعای کمیل را به همه چیز ترجیح می­ دهم و رفت.

هنوز نیامده بود که مهمان­ ها رفتند. توی آشپزخانه ظرف­ ها روی هم انباشته شده بود.

خسته بودم. خوابم برد. نزدیک نماز صبح بیدار شدم. به آشپزخانه رفتم تا وضو بگیرم.

دیدم آشپزخانه مثل گل می ­ماند. همۀ ظرف­ها شسته شده بود...

(شهید سیّد علی آل شهیدی)

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ دی ۹۳ ، ۲۳:۵۳
تسنیم