صبح

وَالصُّبْحِ إِذَا تَنَفَّسَ

وَالصُّبْحِ إِذَا تَنَفَّسَ

صبح

نامش را گذاشته ام صبح. و یادم نرفته است که زندگی از دوستی ها و دشمنی ها ساخته شده است. صبح مرا به یاد طلوع رؤیایی خورشید می اندازد. و مرغ ذهنم را می برد تا خدا. تا خودِ خودِ عشق.
و برای رسیدن به صبح، از فجر 5 گذشته ام. به یاد همه آن ها که از ازل تا کنون برای عشق جنگیده اند. برای صلح زخمی شده اند. و زندگی شان، دیدن لبخند گلی بوده است بر کرانه های یک شهر. شهری که ظلم در فرهنگ لغت کتابخانه هایش بی مفهوم است. فجر 5 خیالم را به پرواز می دهد به قدس. و آرزویی که وعده ی خداست. همانی که خودش قول داده است. پیروزی.
صبح که از میان تابش نقره گون خورشید بیدار می شود، به تک تک پنجره ها سر می زند. من نیز امیدوارم این پنجره ی کوچک، راهی باشد تا دریافت هایمان را در گوش یکدیگر زمزمه کنیم. از صبح.

آخرین مطالب

امتحان سخت

سه شنبه, ۲۳ دی ۱۳۹۳، ۰۱:۰۷ ق.ظ

ماه رمضان بود. ساعت ده بود که علی از امتحان دانشگاه آمد.

خسته به نظر می­ رسید. گفت: می­ خواهم استراحت کنم. برای اذان ظهر بیدارم کنید تا به مسجد بروم.

اذان را که گفتند رفتم بیدارش کنم. در خواب عمیقی فرو رفته بود. و هنوز هم می ­شد خستگی را در صورتش دید. بیدارش نکردم.

چند لحظه بعد هراسان از خواب بلند شد. گفت: چرا بیدارم نکردی؟ نماز جماعت که شروع شده است.

گفتم تو خسته­ ای. امروز را استراحت کن. بعداً نمازت را بخوان.

گفت: نه خواهر. من به نماز عصر می ­رسم.

وضو گرفت و به طرف مسجد رفت... 

(شهید سیّد علی آل شهیدی)

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۳/۱۰/۲۳
تسنیم

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">